من و تو!!!

ساخت وبلاگ

باربد به مشهد رفت، و کل آخر هفته ای که نبود، ما برنامه داشتیم و بیرون بودیم.

آترین: این بدترین آخرین هفته عمرم بود! من و تو!!!...

ما را در سایت من و تو!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barbod1387 بازدید : 38 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 15:09

از هایپرمی تخم مرغ دو‌ زرده خریدیم. توی صندوق عقب نزاشتیم که یک وقت نشکنه. دادم دست آترین بزاره روی صندلی عقب پیش خودش.
توی راه از سوپر دلستر خریدیم و‌دادیم آترین بزاره پشت.

مامان: آترین دلستر رو که روی تخم مرغ ها نزاشتی؟!

آترین: هان! بالاخره که میخواستید تخم مرغ هارو بشکنید و بخورید من کار رو براتون راحت تر کردم! بده من و تو!!!...

ما را در سایت من و تو!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barbod1387 بازدید : 35 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 15:09

باربد وقتی از مشهد اومد خیلی لاغر شده بود، کلا لاغر هست ولی دیگه لاغرتر شده بود.شدیدا کم خوابی هم داشت، صبح ها ۴صبح میرفته حرم و شب هم ۱۱-۱۲ میخوابیده ‌و فعالیت بدنیش هم زیاد بوده.مامان : باربد مجبورتون میکردن ۴ صبح برید حرم؟باربد : نهمامان: پس چرا تو میرفتی هر روز؟باربد: روز اول عمو راز( استاد فیزیک بچه ها، که بچه ها خیلی دوستش دارند و بهش عمو راز میگن) پرسید میاین بریم؟ ما همه گفتیم میریم و قول دادیم. برای همین میرفتم.من فدای تو بشم مرد بزرگ من که وقتی قولی میدی سر قولت هستی من و تو!!!...ادامه مطلب
ما را در سایت من و تو!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barbod1387 بازدید : 35 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 15:09

آترین مثل اینکه نفخ کرده، با یک حالتی عجیب سوال میپرسه که چرا امروز من همه اش .... دارم.

گفتم اشکال نداره دخترم، پیش میاد، فردا خوب میشی من و تو!!!...

ما را در سایت من و تو!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barbod1387 بازدید : 63 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 18:58

آترین مثل اینکه نفخ کرده، با یک حالتی عجیب سوال میپرسه که چرا امروز من همه اش .... دارم.

گفتم اشکال نداره دخترم، پیش میاد، فردا خوب میشی من و تو!!!...

ما را در سایت من و تو!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barbod1387 بازدید : 69 تاريخ : پنجشنبه 11 اسفند 1401 ساعت: 14:03

آترین مثل اینکه نفخ کرده، با یک حالتی عجیب سوال میپرسه که چرا امروز من همه اش .... دارم.

گفتم اشکال نداره دخترم، پیش میاد، فردا خوب میشی من و تو!!!...

ما را در سایت من و تو!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barbod1387 بازدید : 83 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 17:59

آترین مثل اینکه نفخ کرده، با یک حالتی عجیب سوال میپرسه که چرا امروز من همه اش .... دارم.

گفتم اشکال نداره دخترم، پیش میاد، فردا خوب میشی من و تو!!!...

ما را در سایت من و تو!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barbod1387 بازدید : 76 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 21:22

باربد امروز اردوی شب مانی داره، اولین باریه که این طوری از هم‌ جدا میشیم. قبلا هم شده بود شب مثلا خونه مادربزرگش بخوابه، ولی این طوری که شب مدرسه یا اردو باشه اولین باره. البته یک بار هم من مجبور شدم شمال باشم و باربد و پدرش تهران بودند که باربد مدرسه داشت برای چند روز البته. اون زمان هم دوری از باربد برام سخت بود انگار قلبم رو چند تکه کرده بودند. ولی امروز از صبح دلم براش خیلی تنگ شده، جای خالیش رو با تمام وجودم احساس میکنم. با خودم‌ گفتم دیگه بزرگ شده، باید کم کم عادت کنی، چند سال دیگه ممکن حتی از ایران هم بره.... پسر قشنگم، عزیزتر از جانم، با تمام وجودم دوستت دارم و عاشقت هستم، و من تحمل دوری از تورو ندارم. با اینکه تا الان همیشه احساس میکردم آدم مستقلی هستم و وابستگی عاطفی از نوع بیماری یا افراطی منظورم هست ندارم و از نظر وابستگی عاطفی مثل آترین، شخصیت سالم و مستقلی دارم، امروز حرفم رو پس میگیرم و میبینم این زندگی رو فقط برای بودن با تو و آترین دوست دارم و نبودتان درکنارم برام خیلی سخت و عذاب آور هست ولی خب رسم زندگی اینه و باید کنار بیام و بپذیرم که باربد و آترین هم دارن بزرگ‌ میشن، به خصوص باربد دیگه خیلی داره بزرگ و مرد میشه. مرد کوچک من بدون که همیشه و در هر حالتی عاشقتم و دوستت دارم و به داشتنت افتخار میکنم و هر روز و هر لحظه رو به خاطرت خدا رو شکر میکنم. من و تو!!!...ادامه مطلب
ما را در سایت من و تو!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barbod1387 بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 21:22

باربد ۱۸ مهر ۱۴ ساله شد کلاس هشتم من و تو!!!...ادامه مطلب
ما را در سایت من و تو!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barbod1387 بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 21:22

این قضیه مال ماه آبان هست.یک شب من و آترین داشتیم توی شمال مامانی، قدم میزدیم و با هم حرف میزدیم، آترین تازه شروع کرده بود به ساخت اسلایم.آترین: مامان میدونی همه چیز به خواست ماست، یعنی الان این درخت رو‌تو درخت میبینی ولی اگر بخوای میتونی چیز دیگه ای ببینی، یا حتی در مورد بوها!مثلا من کف ریش پدر( برای اسلایم از کف ریش استفاده میکرد.) بعضی وقت ها خیلی خوشبو هست و بعضی وقت ها بد بو هست. اونکه بوش عوض نمیشه، این بستگی به من داره که اون روز بوی خوب بده یا بد!قربون دختر فیلسوف خودم برم، عاشقتم که اینقدر قشنگ به مسائل نگاه میکنید، در حالیکه خیلی از بزرگ ترها هنوز به مفهوم خیلی از مسائل نرسیدند و نخواهند رسید. من و تو!!!...ادامه مطلب
ما را در سایت من و تو!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barbod1387 بازدید : 125 تاريخ : جمعه 24 تير 1401 ساعت: 22:34